روزها مثل فشنگ از اسلحه خارج و سپری میشن.اومدم عسلویه و الان حدود ۷ روز هست که سر کار هستم.همون کار قبلیه البته یه خورده چالش های عجیب تر.در کل بدک پیش نمیره.از خیلی از مشکلات هم از نظر مکانی فاصله گرفتم ولی از نظر ذهنی نه.!

الان یه پام توی بازرسی هست و یه پام توی دفتر فنی!!!دارم به هر دو واحد کمک میکنم.

ته دلم ناراحت نیست.حس میکنم آخرش آینده منو به طرف روشناییش میکشه.خبری نیستا!!!همینجوری الکی حس میکنم.

اصلا دوست دارم حس کنم.فضولی؟؟؟!!!!


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها