RiseOfSaSaj



امروز عسلویه کلی بارون زد و کار تقریبا تعطیل بود.خیلی از کارها از جمله جوشکاری و رپینگ توی هوای بارونی صحیح نیست.

فردا ۲۲ بهمن ۱۳۹۷ هست و من حس میکنم راه پر پیچ و خم پیشرفت رو پیدا کردم و باید تمام تلاشم رو انجام بدم که به هدفم برسم.اینجا با هم تک تک مواردی که باید انجام بدم رو مرور میکنم و از فردا انجام میدم.ممکنه کمی زمان ببره که به این شیوه زندگی عادت کنم ولی باید توجه داشته باشم که اگه میخوام آینده ای داشته باشم باید با نهایت سرعت پیش برم.

۱( یادگیری تجهیزات فرآیندی :

شاید یکی از مهم ترین کارهایی که باید انجام بدم کسب اطلاعات در مورد تجهیزات هست.هدف نهایی من این هست که توی یه پتروشیمی بهره برداری شده کار کنم پس شاید اون موقع بیشترین چیزی که به دردم بخوره داشتن اطلاعات در مورد تجهیزاتی مثل پمپ ها ، مخازن ، درام ها ، اکسچنجر ها و . باشه.ضمنا توی مصاحبه هم خیلی میتونه کمک کنه و یکی از ارکان اصلی مصاحبه تخصصی محسوب میشه.


۲( کنترل کیفیت  )QC( :

واحدی که من در حال حاضر در اون کار میکنم QC هست که خودش یه دنیاست.بعضی ها واحد ما رو بازرسی می نامند که به نظر من نام درستی هم هست.نامه هایی هم که امضا میشه معمولا مهر Inspection روش زده میشه.شاید بهترین رشته تحصیلی برای مشغول شدن در واحد QC یا بازرسی ، مهندسی مواد یا مهندسی متالوژی باشه چون بخش زیادی از QC مربوط به جوش و عیب یابی جوش هست.البته بازرسی خیلی گسترده تر از این حرفاست و مهندس مکانیک و متخصص کامپیوتر و شبکه هم باید در این تیم باشن.خلاصه اینکه من باید خودم رو در این زمینه خیلی خیلی قوی کنم.یه رئیس قوی دارم که میتونه واقعا کمکم کنه و هر روز دارم در این زمینه پیشرفت کنم.اما باید با مطالعه پیوسته و گسترده یه فرد همه فن حریف در این زمینه بشم.منابع خوبی هم در این زمینه دارم که باید به نحو احسنت ازشون استفاده کنم.


۳( زبان انگلیسی :

توی دنیا ابزاری مهم تر از زبان برای پیشرفت وجود نداره.واسه زبان هم برنامه و منابعی دارم که خیلی راحت می تونم به صورت خود آموز یاد بگیرم.


۴( مطالعه ریاضی :

هر کی میگه ریاضیات توی زندگی به درد نمیخوره شدیدا چرت میگه و یا هدفش یادگیری اصولی دروس نیست.بعضی از دروس مهندسی مکانیک شدیدا وابسته به ریاضیات پیچیده اس.یادگیری دروسی مثل ترمودینامیک ، مکانیک جامدات و سیالات ، انتقال حرارت و . بدون یادگیری ریاضیات و معادلات دیفرانسیل محاله.من واقعا سهل انگاری کردم در مورد ریاضیات و میخوام شروع کنم از پایه ریاضی رو شروع کنم.منابعش هم دارم.


یکی از مشکلات بزرگی که من دارم کنترل زبان هست.دقیق تر اینه که بگم نمیتونم احساساتمو پنهان کنم یا به زبان نیارم.خیلی خیلی خیلی باید روی این موضوع تمرین کنم.

نکته بعدی اینه که علم به همراه تجربه می تونه قدرت شما در یک پروژه یا کار تیمی باشه.پس باید یاد بگیرم و یاد بگیرم و یاد بگیرم.به هیچ موضوع و هیچ چیز دیگه ای هم فکر نکنم.


همکارای من اکثرا یه مشت نفهم هستند.یه مشت آدم ترسو که فکر می کنن خیلی حالیشونه.خیلی سخته جواب بعضی حرف ها و کاراشون رو ندم.خدا رو شکر که رئیس واحدمون یه مرد به تمام معناس.امیدوارم نظرم در موردش همینجوری بمونه.

دو روز گذشته و از دست کارای اینا نتونستم حتی نصف کارای روزانم رو انجام بدم.

جر و بحث با اینا هییییییچ فایده ای نداره.دیگه از همین لحظه تصمیم گرفتم سایلنت باشم.باید سرم تو کار خودم باشه.فقط جاهایی که مجبور باشم صحبت میکنم.

بی خیالشون اصلا.!گور بابای همشون.!


امروز عسلویه کلی بارون زد و کار تقریبا تعطیل بود.خیلی از کارها از جمله جوشکاری و رپینگ توی هوای بارونی صحیح نیست.

فردا ۲۲ بهمن ۱۳۹۷ هست و من حس میکنم راه پر پیچ و خم پیشرفت رو پیدا کردم و باید تمام تلاشم رو انجام بدم که به هدفم برسم.اینجا با هم تک تک مواردی که باید انجام بدم رو مرور میکنیم و از فردا انجام میدم.ممکنه کمی زمان ببره که به این شیوه زندگی عادت کنم ولی باید توجه داشته باشم که اگه میخوام آینده ای داشته باشم باید با نهایت سرعت پیش برم.

۱.  یادگیری تجهیزات فرآیندی :

شاید یکی از مهم ترین کارهایی که باید انجام بدم کسب اطلاعات در مورد تجهیزات هست.هدف نهایی من این هست که توی یه پتروشیمی بهره برداری شده کار کنم پس شاید اون موقع بیشترین چیزی که به دردم بخوره داشتن اطلاعات در مورد تجهیزاتی مثل پمپ ها ، مخازن ، درام ها ، اکسچنجر ها و . باشه.ضمنا توی مصاحبه هم خیلی میتونه کمک کنه و یکی از ارکان اصلی مصاحبه تخصصی محسوب میشه.

دلم میخواد از مخازن شروع کنم.میگن مهندس شایگان متخصص مخزن هست.هر سوالی داشتم باید از ایشون بپرسم.


۲.  کنترل کیفیت  QC :

واحدی که من در حال حاضر در اون کار میکنم QC هست که خودش یه دنیاست.بعضی ها واحد ما رو بازرسی می نامند که به نظر من نام درستی هم هست.نامه هایی هم که امضا میشه معمولا مهر Inspection روش زده میشه.شاید بهترین رشته تحصیلی برای مشغول شدن در واحد QC یا بازرسی ، مهندسی مواد یا مهندسی متالوژی باشه چون بخش زیادی از QC مربوط به جوش و عیب یابی جوش هست.البته بازرسی خیلی گسترده تر از این حرفاست و مهندس مکانیک و متخصص کامپیوتر و شبکه هم باید در این تیم باشن.خلاصه اینکه من باید خودم رو در این زمینه خیلی خیلی قوی کنم.یه رئیس قوی دارم که میتونه واقعا کمکم کنه و هر روز دارم در این زمینه پیشرفت کنم.اما باید با مطالعه پیوسته و گسترده یه فرد همه فن حریف در این زمینه بشم.منابع خوبی هم در این زمینه دارم که باید به نحو احسنت ازشون استفاده کنم.


۳.  زبان انگلیسی :

توی دنیا ابزاری مهم تر از زبان برای پیشرفت وجود نداره.واسه زبان هم برنامه و منابعی دارم که خیلی راحت می تونم به صورت خود آموز یاد بگیرم.


۴. مطالعه ریاضی :

هر کی میگه ریاضیات توی زندگی به درد نمیخوره شدیدا چرت میگه و یا هدفش یادگیری اصولی دروس نیست.بعضی از دروس مهندسی مکانیک شدیدا وابسته به ریاضیات پیچیده اس.یادگیری دروسی مثل ترمودینامیک ، مکانیک جامدات و سیالات ، انتقال حرارت و . بدون یادگیری ریاضیات و معادلات دیفرانسیل محاله.من واقعا سهل انگاری کردم در مورد ریاضیات و میخوام شروع کنم از پایه ریاضی رو شروع کنم.منابعش هم دارم.


۵.  خوندن دروس تخصصی برای آزمون های استخدامی و کارشناسی ارشد و دکتری انشالله.

فعلا با استاتیک و ترمودینامیک شروع میکنم که کتاب خیلی خوبی هم واسه هر دو درس دارم.


این از برنامه ریزی مطالعاتی!نکات رفتاری دیگه ای هم هست که چند موردش رو میگم.

رفتارم با همکارانم باید کاملا کاری باشه.با هیچ کدوم نباید طرح دوستی عمیق بریزم.البته یکی دوتاشون خوبن ولی خوب کلا تصمیم گرفتم روابطم باهاشون فقط کاری باشه و بس.

یکی از مشکلاتی که اینجا هست کمبود وقت هست و این باعث میشه به مواردی مثل مسواک زدن توجهی نشه.حتما باید این موارد بهداشتی مخصوصا بهداشت دهان و دندان رو رعایت کنم.خوردن روزانه شیر رو هم نباید فراموش کنم.

صبح ها هم باید کمی زودتر بیدار بشم و یه کم حرکات نرمشی و کششی انجام بدم.


خوب فکر نکنم چیز مهم دیگه ای مونده باشه.به نظرم کلید موفقیت اجرای دقیق برنامه های ساده هست.

۲۲ بهمن امسال باید یه نقطه پرتاب برام باشه.

راستی امشب هم بارونه اگه فردا هم همینجوری بارون بزنه دوباره فردا سر کار راحتیم.اصلا شاید هم تعطیلمون کردن.چه حالی بده بهمون اگه تعطیل بشه :)


چند دقیقه دیگه میرسم خوابگاه.توی مرخصیم خیلی تفریح کردم.عموم و زن عموم و دخترشون سارینا اومده بودن ایران و من با ماشین کلی گردوندمشون.همه فامیل رو خدا رو شکر توی این مرخصی دیدم.

اما این دو روز آخر کلی اتفاقای بد کوچولو کوچولو برام افتاد که روحیم رو خیلی خراب کرد.امیدوارم زودتر روحیه بگیرم و اتفاقای بهتری برام رقم بخوره چون واقعا الان احساس بدی دارم.

بهتره کمی تندتر راه برم که زودتر برسم خوابگاه.فعلا.


با همکارم آقا جواد نشستیم توی اتوبوس و راهی شیراز شدیم.جواد یه پسر سبزه ، شوخ ، باحال با سبیل های خوشگل هست که نصف سهام شرکت مال داداششه.امروز بلیط اتوبوس هر دوتامون رو اون گرفته بود ولی ، ظهر قبل از خارج شدنمون از شرکت سر موضوعات مسخره پروژه و عجول بازی های کارفرما با یکی از رئسا بحثش شد و گفت من مرخصی نمیرم.خلاصه اعصاب هممون خورد شد و من سوار اتوبوس بودم که جواد زنگ زد گفت اتوبوس رو فلان جا نگهدار من خودمو میرسونم.الان با اون سبیلای خوشگلش کنارم نشسته و داریم با هم برمیگردیم.
جواد متخصص سندبلات و سندفیل هست ولی کارایی مثل رپینگ رو هم انجام میده.
در کل پسر خوب و پایه ای هست.راضیم ازش.

تقریبا یه ۲۰ روزی میشه که سر کارم.فعلا از مرخصی خبری نیس ولی من باید صحبت کنم همین روزها یه چند روزی برم شیراز.اینجا زیاد مرخصی ها برنامه نداره.اشکال نداره ، یه جوری باهاش کنار میام.
تا الان با کلیات کارم آشنا شدم.حالا وقتشه وارد جزییات بشم.

ورزش :
صبح ها ساعت ۵ باید بیدار شم و ورزش کنم.

مطالعه :
زبان انگلیسی
تجهیزات فرآیندی
ریاضیات
دروس مهندسی مکانیک(استخدامی و ارشد)
مباحث QC و بازرسی و پایپینگ

هر درسی عشقم کشید توی هر روزی که دلم خواست میخونم ولی سعی میکنم هر روز واسه هر درس یه تایمی رو اختصاص بدم.
البته فعلا دلم میخواد یه سه چهار روزی برم مرخصی و اگه جور شد که برم ایشالله وقتی اومدم طبق برنامه شروع میکنم.

به زودی یه وبلاگ جدید می سازم و در مورد کار در صنعت نفت و گاز و به خصوص پتروشیمی خواهم نوشت.

البته همین وبلاگ رو هم ادامه میدم و در مورد روزمرگی های غیرکاریم مینویسم.

وبلاگ اولم که در مورد سربازی بود هم با وجود اینکه فریز شده ولی گهگاهی سر میزنم و اگه کامنتی بذارید با جون و دل میخونم و جواب میدم.


خدا رو شکر دارم کم کم با کارم فیت میشم و تا حدودی روند کلی کار رو یاد گرفتم.از لحاظ یادگیری خیلی مفید هست ولی میخوام یه برنامه ریزی درست و حسابی داشته باشم که بتونم یه استفاده های حداقلی رو از این مدت برم. حیف که ساعات کارم زیاده و رست هام کم.
حالا ایشالله سر فرصت با یه برنامه ریزی خوب درستش میکنم.

امروز عسلویه کلی بارون زد و کار تقریبا تعطیل بود.خیلی از کارها از جمله جوشکاری و رپینگ توی هوای بارونی صحیح نیست.

فردا ۲۲ بهمن ۱۳۹۷ هست و من حس میکنم راه پر پیچ و خم پیشرفت رو پیدا کردم و باید تمام تلاشم رو انجام بدم که به هدفم برسم.اینجا با هم تک تک مواردی که باید انجام بدم رو مرور میکنیم و از فردا انجام میدم.ممکنه کمی زمان ببره که به این شیوه زندگی عادت کنم ولی باید توجه داشته باشم که اگه میخوام آینده ای داشته باشم باید با نهایت سرعت پیش برم.

۱.  یادگیری تجهیزات فرآیندی :

شاید یکی از مهم ترین کارهایی که باید انجام بدم کسب اطلاعات در مورد تجهیزات هست.هدف نهایی من این هست که توی یه پتروشیمی بهره برداری شده کار کنم پس شاید اون موقع بیشترین چیزی که به دردم بخوره داشتن اطلاعات در مورد تجهیزاتی مثل پمپ ها ، مخازن ، درام ها ، اکسچنجر ها و . باشه.ضمنا توی مصاحبه هم خیلی میتونه کمک کنه و یکی از ارکان اصلی مصاحبه تخصصی محسوب میشه.

دلم میخواد از مخازن شروع کنم.میگن مهندس شایگان متخصص مخزن هست.هر سوالی داشتم باید از ایشون بپرسم.


۲.  کنترل کیفیت  QC :

واحدی که من در حال حاضر در اون کار میکنم QC هست که خودش یه دنیاست.بعضی ها واحد ما رو بازرسی می نامند که به نظر من نام درستی هم هست.نامه هایی هم که امضا میشه معمولا مهر Inspection روش زده میشه.شاید بهترین رشته تحصیلی برای مشغول شدن در واحد QC یا بازرسی ، مهندسی مواد یا مهندسی متالوژی باشه چون بخش زیادی از QC مربوط به جوش و عیب یابی جوش هست.البته بازرسی خیلی گسترده تر از این حرفاست و مهندس مکانیک و متخصص کامپیوتر و شبکه هم باید در این تیم باشن.خلاصه اینکه من باید خودم رو در این زمینه خیلی خیلی قوی کنم.یه رئیس قوی دارم که میتونه واقعا کمکم کنه که هر روز دارم در این زمینه پیشرفت کنم.اما باید با مطالعه پیوسته و گسترده یه فرد همه فن حریف در این زمینه بشم.منابع خوبی هم در این زمینه دارم که باید به نحو احسنت ازشون استفاده کنم.


۳.  زبان انگلیسی :

توی دنیا ابزاری مهم تر از زبان برای پیشرفت وجود نداره.واسه زبان هم برنامه و منابعی دارم که خیلی راحت می تونم به صورت خود آموز یاد بگیرم.


۴. مطالعه ریاضی :

هر کی میگه ریاضیات توی زندگی به درد نمیخوره شدیدا چرت میگه و یا هدفش یادگیری اصولی دروس نیست.بعضی از دروس مهندسی مکانیک شدیدا وابسته به ریاضیات پیچیده اس.یادگیری دروسی مثل ترمودینامیک ، مکانیک جامدات و سیالات ، انتقال حرارت و . بدون یادگیری ریاضیات و معادلات دیفرانسیل محاله.من واقعا سهل انگاری کردم در مورد ریاضیات و میخوام شروع کنم از پایه ریاضی رو شروع کنم.منابعش رو هم دارم.


۵.  خوندن دروس تخصصی برای آزمون های استخدامی و کارشناسی ارشد و دکتری انشالله.

فعلا با استاتیک و ترمودینامیک شروع میکنم که کتاب خیلی خوبی هم واسه هر دو درس دارم.


این از برنامه ریزی مطالعاتی!نکات رفتاری دیگه ای هم هست که چند موردش رو میگم.

رفتارم با همکارانم باید کاملا کاری باشه.با هیچ کدوم نباید طرح دوستی عمیق بریزم.البته یکی دوتاشون خوبن ولی خوب کلا تصمیم گرفتم روابطم باهاشون فقط کاری باشه و بس.

یکی از مشکلاتی که اینجا هست کمبود وقت هست و این باعث میشه به مواردی مثل مسواک زدن توجهی نشه.حتما باید این موارد بهداشتی مخصوصا بهداشت دهان و دندان رو رعایت کنم.خوردن روزانه شیر و ماست رو هم نباید فراموش کنم.خرما هم اگه دفعه دیگه با خودم بیارم عالی میشه.

صبح ها هم باید کمی زودتر بیدار بشم و یه کم حرکات نرمشی و کششی انجام بدم.حرکات شکم هم نباید فراموش بشه چون واقعا غذاهای چرب اینجا آدم رو بدریخت میکنه.


خوب فکر نکنم چیز مهم دیگه ای مونده باشه.به نظرم کلید موفقیت اجرای دقیق برنامه های ساده هست


راستی امشب هم بارونه اگه فردا هم همینجوری بارون بزنه دوباره فردا سر کار راحتیم.اصلا شاید هم تعطیلمون کردن.چه حالی بده بهمون اگه تعطیل بشه :)


خوب بالاخره یه کاری که اسمش رو بشه کار گذاشت پیدا کردم.به نظرم مهم ترین دوره زندگی من این دوره خواهد بود.کارم توی یه پروژه بزرگ پتروشیمی در حال ساخت در سایت دو منطقه ویژه اقتصادی پارس هست که فکر میکنم حدود سه سال دیگه بهره برداری خواهد شد.خوشبختانه دیگه کارگر یا کارآموز نیستم و عنوان شغلی کارشناس یا کارمند دارم.واحدی که من در اون کار میکنم QC یا Quality Control هست.مهندسی که سرپرست ما هست یه آدم فوق العاده هست.یه شخصیت بزرگ و مهندس کاربلد.میخوام با تمام وجود و تلاش شاگردش بشم و ازش کار یاد بگیرم.کار اینجا خیلی سنگینه چون پروژه باید در نهایت ایمنی و سرعت پیش بره که البته مشکلات بودجه و کمبود امکانات و منابع مالی و همچنین تحریم ها روند کار رو با مشکلاتی روبرو کرده.

خدا رو چه دیدی شاید این پتروشیمی بعد از چند سال که به بهره برداری رسید ، من رو به عنوان نیروی رسمی شرکت قبول کرد.البته خوب احتمالش کمه و احتمالا بعد از پروژه ما هم بیکار میشیم.نمی خوام الان تو فکر این چیزا باشم.فقط یادگیری و تلاش و تلاش.


یعنی یه روزی میشه که این آوارگی هام تموم بشه؟
خدایا این چه بساطیه که من باید اینقدر بین شرکت های مختلف واسه حمالی های مختلف پاسکاری بشم؟
خدایا خودت همه چیز رو ختم به خیر کن.میبینی که از هیچی نترسیدم و هر کاری برام پیش اومد انجام دادم.از این به بعد هم انجام میدم ولی به نظرم موقعشه که یه اتفاقی بیفته ، نه اینکه هر روز همه چیز بدتر بشه.
یه جایی هستم که خیلی خطرناکه:(
برام دعا کنید.

خوب برگشتم عسلویه.فردا دوباره میرم پتروشیمی زاگرس که کارورزی رو ادامه بدم.دفعه قبل بیشتر درگیر کارهای تطبیق خودم با شرایط اسکان و رفت و آمد به پتروشیمی بودم.امیدوارم بتونم این ۱۴ روز کاملا مفید واقع بشم.این دفعه دیگه گوشی هم دارم و همزمان میتونم هم عملی یاد بگیرم هم توی نت در مورد انواع تجهیزات سرچ کنم.

پیش به سوی کار و تلاش تا رسیدن به موفقیت.

به عنوان شروع تصمیم میگیرم صبح کمی زودتر بیدار بشم و کمی حرکات کششی انجام بدم.


جونم براتون بگه که جای اسمارت فون پایین رده ای که بنده سفارش داده بودم(با قیمت دو و نیم) ، یه اسمارت فون پرچم دار(با قیمت 8 و نیم) فرستاده شده برام.داشتم جعبه رو باز میکردم که شرکت بهم زنگ زد گفت آقا ببخشید گوشی اشتباهی براتون ارسال شده و لطفا دوباره پست کنید برامون!من هم گفتم چشششم ولی خیلی شرکت سر به هوایی دارید.
خلاصه اینکه عاقبت خرید از فروشگاه های نیمه معتبر همینه :)
من هم اعتماد کردم و فرستادم.حالا منتظرم گوشی آبی رنگ خودم رو پست بیاره.تا کِی انتظار برای وصال معشوق آخه؟عاشق آدم نیست؟عاشق باید یکی دو روز دیگه برگرده عسلویه بابا! گوشیش رو سریع تر بفرستید دیگه!اعصاب معصاب نمیذارین واسه عاشق!!!
با یه فروشنده گوشی همراه هم صحبت کردم و بهم گفت انتخاب خوبی نکردی.البته ناراحت نیستم چون من همیشه انتخاب هایی دارم که با انتخاب های دیگران فرق می کنه.
فقط خدا کنه سالم برسه دستم که واقعا وقت و حوصله جر و بحث تازه با شرکت رو ندارم.

بعدا نوشت : 
گوشیم رسید.از عکسش خیلی خوشگل تره واقعا دوستش دارم.


سال ۹۷ داره تموم میشه.خیلی ابهامات توی ذهنم نقش بسته.خیلی راه ها هست که وقتی می خوام طی کنم ، دست و پام میلرزه و میترسم.شاید هم نمیترسم و فقط تنبلی میکنم.گاهی اینقدر به ته مسیر نگاه میکنم که پیمودن مسیر یادم میره.

بهتره باز هم برای خودم یه چیزایی رو مرور کنم.علم و تجربه توی پروژه و کار در واقع همون قدرت هست.تو هر چی بیشتر بدونی ، قدرت بیشتری داری.

پس برنامت که شامل پنج بخش اصلی میشد رو هر چه زودتر ادامه بده:

۱- دروس مهندسی مکانیک ، کارشناسی ارشد و استخدامی

۲- دروس پایپینگ ، جوش و QC

۳- تجهیزات فرآیندی

۴- زبان انگلیسی

۵- ریاضیات

میدونم اینا رو قبلا گفتم ولی راستش تا الان هم درست عملیشون نکردم.ایشالله سعی میکنم از فردا یعنی ۴ اسفند دیگه تنبلی نکنم.

امروز رئیس واحدمون و یکی از بچه های واحد خیلی در مورد مهاجرت به خارج از کشور صحبت کردند و راستش منو خیلی به فکر فرو بردند.



امروز ظهر در حالی که شدیدا درگیر کار کردن بودم و داشتم پرونده ها رو زیر و رو میکردم و مشکلات  پروژه رو استخراج میکردم ، از رئیس شنیدم که باید پروژه رو ترک کنم و به مرخصی بدون حقوق اجباری برم.علت هم اینه پروژه تا قرارداد قبل از عید تقریبا تموم هس و قرارداد جدید اوایل سال آینده شروع میشه.کار مفیدم حدود ۴۰ روز بود که البته هنوز حقوقم رو ندادن ولی قراره چند روز دیگه بریزن به حسابم.البته مرخصیم رو شش روزه صادر کردن ولی گفتن قبل از اومدن زنگ بزن و منظورشون این بود که دیگه تا آغاز سال دیگه کم کم داریم تعدیل نیرو میکنیم. البته شرکت ما برای سال ۹۸ قرارداد جدید بسته و احتمالا اواسط یا اواخر فروردین دوباره کار شروع میشه.

اما من خیلی خوشحالم که این اتفاق افتاد.اول اینکه خیلی نیاز به استراحت دارم.دوم اینکه این مدت یه فرصت مطالعاتی فوق العادس که میتونم ازش نهایت بهره رو ببرم.سوم اینکه میتونم واسه آزمون های استخدامی و آزمون کارشناسی ارشد به خوبی مطالعه کنم.

فردا واسه خودم  یه دل سییییییر میخوابم و بعدش هم یه برنامه ریزی درست و حسابی انجام میدم و ایشالله از پس فردا شروع میکنم.


ابن چند روزی که از عسلویه برگشتم شیراز کلا داشتم تفریح میکردم.دیگه این قدر گشتم شیراز رو که جونی برام نمونده.همین الان هم تازه از طرفای معالی آباد اومدم خونه.

اما بین تفریحاتم برای خودم یه برنامه خیلی خوب ، کامل و عملی تدوین کردم که البته عمل بهش سخت ولی شدنیه.تاریخ اعنبارش هم ۳۰ روز هست ، چون بعدش احتمالا برمیگردم عسلویه برای ادامه پروژه.زمان برگشتنم ، به شرکت مربوط میشه و دست من نیست.

قبل از این که این مرخصی اجباری بهم بخوره همش با خودم میگفتم کاش یه فرصت پیش میومد که برم مطالعه کنم و هم توی شغلم کمی حرفه ای تر باشم ، هم اگه آزمونی برگزار شد یه آمادگی نسبی داشته باشم و هم اگه مصاحبه ای چیزی پیش اومد این قدر حرفه ای و عمیق مطالب رو بلد باشم که هیچ شکی به خودم نداشته باشم.

فردا تا یازدهم فروردین به برنامم عمل میکنم.بعدا برنامم رو بیشتر شرح میدم.فعلا سیکرته .

شب بخیر.


امروز خیلی حال و حوصله درس خوندن نداشتم.زورمو زدم ولی کلا با خودم حال نکردم.یه سری فایل صوتی انگیزشی پیدا کردم که امیدوارم در روزهای آتی کمکم کنه.

شیراز خیلی سرد شده اصلا نمیشه شب رفت بیرون!

سرم یه خورده درد میکنه.فکر کنم باد سرد خورده به کله مبارک!!!

امروز به خودم نمره ۵۵ از ۱۰۰ رو میدم.فردا باید خیلی بهتر باشم.

شب بخیر.


همون طور که گفته بودم باید ۳۰ روز به یه برنامه روزانه عمل کنم.به عنوان شروع امروز خیلی خوب بودم.شاید اگه قبلا در کل عمرم ، ۶ ماه رو دقیقا همینجوری بودم ، الان اینقدر محتاج کار و پول نبودم.

به هر حال فرصت ها سوختن و من با بی توجهی از دستشون دادم.اما مطمئنم باز هم از این فرصت ها نصیبم خواهد شد.مهم اینه که با کمال آمادگی به سراغشون برم.

بازی تاتنهام و آرسنال رو هم از دست دادم.الان خلاصش رو دیدم ، عجب بازی ای بوده!

پتروشیمی سبلان هم که یه مدت پیش آزمون داده بودم ،  امروز نتیجش اومد و با توجه به اینکه صبح تا شب سر کار بودم و فرصتی برای مطالعه نداشتم مطمئن بودم قبول نمیشم.

به هر حال پتروشیمی خودمون یه روز استخدامی خواهد زد و من باید برای اون روز کاملا آماده باشم.البته احتمالا استخدامی های زودتری هم خواهد بود که اگه بتونم واسه اونا هم آماده بشم که دیگه حرف نداره!

در کل امروز خیلی از خودم راضیم و از ۱۰۰ به خودم نمره ۹۰ رو میدم.

هنوز هم وقت دارم و میتونم تا آخر شب دو سه ساعتی مطالعه کنم.


ابن چند روزی که از عسلویه برگشتم شیراز کلا داشتم تفریح میکردم.دیگه این قدر گشتم شیراز رو که جونی برام نمونده.همین الان هم تازه از طرفای معالی آباد اومدم خونه.

اما بین تفریحاتم برای خودم یه برنامه خیلی خوب ، کامل و عملی تدوین کردم که البته عمل بهش سخت ولی شدنیه.تاریخ اعنبارش هم ۳۰ روز هست ، چون بعدش احتمالا برمیگردم عسلویه برای ادامه پروژه.زمان برگشتنم ، به شرکت مربوط میشه و دست من نیست.

قبل از این که این مرخصی اجباری بهم بخوره همش با خودم میگفتم کاش یه فرصت پیش میومد که برم مطالعه کنم و هم توی شغلم کمی حرفه ای تر باشم ، هم اگه آزمونی برگزار شد یه آمادگی نسبی داشته باشم و هم اگه مصاحبه ای چیزی پیش اومد این قدر حرفه ای و عمیق مطالب رو بلد باشم که هیچ شکی به خودم نداشته باشم.

 شنبه یعنی ۱۱ اسفند تا ۱۲ فروردین به برنامم عمل میکنم.بعدا برنامم رو بیشتر شرح میدم.فعلا سیکرته .

شب بخیر.


خدایا خودت میدونی چی میخوام.
نمیام هِی الکی همشو برات بازنویسی کنم.بیکار هم نیستم.خودت میدونی این روزها چقدر گرفتارم.حتی یه مدته فرصت نکردم به آرزوهام فکر کنم.
آرزوهام تغییری نکرده ، همون قبلیان.همونا که هیچ وقت نشد.همونا که داره از یادم میره.
خدایا ، بعضی وقتا حس می کنم میتونی ولی کاری نمی کنی.ببخش رُک حرف میزنم.من اصولا آدم رُکی نیستم.اما امشب فرق میکنه.امشب شب آرزوهاست ، پس لطفا لَج نکن باهام.انصاف نیست.
سال ۹۸ نزدیکه.همون دم تحویل سال بیشتر باهات صحبت میکنم.فعلا راحت باش ، مزاحمت نمیشم.شب بخیر.


سال 97 خیلی پیچ و خم داشت.سرباز بودم. هفت روز اول عید مرخصی بودم و خونه بودم. خونمون بوشهر بود.بعدش که برگشتم پادگان تقریبا هر شب نگهبان بودم که البته از بقیه بچه ها یه خورده کم تر نگهبانی دادم. بعدش هم که سرگرد احمق اون آخر خدمتی باهام لج کرد و منو دیرتر از همه فرستاد مرخصی پایان دوره. روزهای سختی بود اما چند روز آخر راحت و سریع امضاهای ترخیصمو انجام دادم و اولای برج دو ترخیص شدم از شیراز به بوشهر رفتم.

دو سه ماه بعدش اسباب کشی کردیم و اومدیم شیراز.چند ماهی دنبال کار گشتم و چند تا آزمون استخدامی شرکت کردم و به آدم های مختلفی برای کار رو انداختم. نشد.دو سه جا توی پتروشیمی ها به عنوان کارگر رفتم.خیلی اذیت شدم.کارآموز شدم. بعدش توی یه پروژه ساخت پتروشیمی کار پیدا کردم که صد در صد دوران مهمی در آینده شغلی من خواهد بود.

الان هم که پروژه تعطیله و احتمالا بعد از تعطیلات دوباره میریم سر کار.ولی خوب این کار با اون کاری که من توی نظرم هس خیلی تفاوت داره.98 باید خیلی تلاش کنم که به اهدافم برسم.97 شاید بزرگ ترین دستاوردی که برام داشت این بود که برای خودم مسیر زندگی ساختم و سال 98 سال پیمودن مسیر هست.

. آهسته و پیوسته باید پیش برم.



مدت هاست که وقت نکردم بیام اینجا.توی این دو سه ماهه اخیر مشکلات زندگیم زیاد شدن که دیگه حتی نمیتونم به یه آینده روشن فکر کنم.صبح تا شب گرفتارم و هر وقت هم بیکارم هزار تا فکر و خیال میکنم.

وضعیت مالیم ، وضعیت خانوادگیم ، وضعیت درآمدم ، وضعیت روابطم و . خیلی وخیم شده و راستش دیگه نمیکشم.میخوام از خیلی هاشون فرار کنم و دوباره برگردم عسلویه و به یه کاری شبیه به کار قبلیم ادامه بدم.قرار نیست من همه مشکلات رو حل کنم و خیلی هاش از عهده من هم بر نمیاد.حداقل یه جا و مکان قابل ست و یه حقوق بخور نمیر بهم میدن.فردا ظهر حرکت میکنم به سمت عسلویه.

دیگه فکر می کنم روز خوب نمیاد.اما شما این طور فکر نکنید.همیشه توی وبلاگم میخواستم بگم هر چقدر هم اول راه باشید ، اگه به رفتن ادامه بدید بالاخره یه روز به مقصد می رسید.

حالا خودم به حرفام شک دارم.امیدوارم بازم بتونم بیام باهاتون درد و دل کنم.فعلا بچه ها.دوستتون دارم.


روزها مثل فشنگ از اسلحه خارج و سپری میشن.اومدم عسلویه و الان حدود ۷ روز هست که سر کار هستم.همون کار قبلیه البته یه خورده چالش های عجیب تر.در کل بدک پیش نمیره.از خیلی از مشکلات هم از نظر مکانی فاصله گرفتم ولی از نظر ذهنی نه.!

الان یه پام توی بازرسی هست و یه پام توی دفتر فنی!!!دارم به هر دو واحد کمک میکنم.

ته دلم ناراحت نیست.حس میکنم آخرش آینده منو به طرف روشناییش میکشه.خبری نیستا!!!همینجوری الکی حس میکنم.

اصلا دوست دارم حس کنم.فضولی؟؟؟!!!!


بعد از حدود ۴۰ روز اومدم مرخصی.هوای عسلویه غیرقابل تحمل شده اما خوب ظاهرا مهندسی این چیزها رو هم ممکنه در پی داشته باشه.خدا رو شکر پروژه داره خوب پیش میره و مهندسین و کارگرها دارن با نهایت توان کار میکنن و چیزی که در نهایت نصیبشون خواهد شد یه حقوق بخور و نمیر ، گذر عمر ، دوری از خانواده ، هزاران مشکل عصبی ، روحی و جسمی ، نداشتن امنیت شغلی و .در سال های بعد خواهد بود و باور کنید جایی که مهندسینش به این حال و روز برسن یعنی اون جامعه داره مستقیم به سمت نابودی میره .البته برای من به نسبت بد هم نیست.دارم مثل دانشگاه از این موقعیت استفاده میکنم و یه حقوقی هم میگیرم و فکر زن و بچه هم خدا رو شکر نیستم.فقط دلم برای پدر و مادرم و دوستام خیلی تنگ میشه.کاش مرخصی هامون بیشتر بود.
امیدوارم بعد از اینکه یه چیزایی یاد گرفتم بتونم یه کار به درد بخور پیدا کنم نه اینکه تا آخرش بخوام توی همچین شرکت کوچک و ضعیفی فعالیت کنم.
به زودی وبلاگ علمی خودم رو افتتاح میکنم و تجربیات کاریم رو باهاتون به اشتراک میذارم.بیشتر منتظرم یه خورده کارم سبک شه که ظاهرا نمیشه.

خوب خوب خوب.

دوباره برگشتم عسلویه.چقدر این ۷ روز مرخصی زود گذشت.توی این مرخصی یه رابطه خیلی خوب رو از دست دادم ولی به نظرم خیلی هم بد نشد.من واقعا وقت داشتن یه رابطه عاطفی رو ندارم.اصلا مرخصیم هم خیلی کمه و نمیتونم زیاد به این چیزها فکر کنم.یه جورایی تمرکز کار کردن رو ازم گرفته بود ولی خوب در خیلی از مسائل زندگی پشتیبان و راهنمای خوبی بود و بهم قوت قلب و اعتماد به نفس میداد.با این وجود ضررهای یک رابطه برای من بیشتر از ضررهای تنها بودنه و من در حال حاضر تنها بودن رو با روی باز به خاطر پیشرفت آیندم می پذیرم.

راستی لطفا برام کامنت کنید که چطور با وبلاگ نویسی آشنا شدید و هدفتون از وبلاگ نویسی چیه؟


هزار سال منتظر یه اتفاق خوب باش ، عمرا اگه اتفاق بیفته!
بعد اتفاق هایی که اصلا احتمالش رو نمیدی بیفته ، چنان طوری از اون بالا میوفته رو مَلاجِت که دیگه نمیتونی راه بری.
یه توصیه برادرانه می کنم بهتون.جزئی از جامعه منتظر نباشید.هیچ کس قرار نیست بیاد . قرار نیست یکی  بیاد و زندگی ما رو گل و بلبل کنه و با انتظار هیچ چیز درست نمیشه.در مواقع سختی ،  یکی از راه های تسکین روح ، پناه آوردن به واژه انتظار هست  ولی انتظار مثل ماده مخدر میمونه و جز توهم و تباه عمر هیییییچ ارمغان دیگه ای نداره.خیلی از ادیان از همین ترفند برای جلب نظر مردم استفاده میکنند.
انتظار فقط زمانی معنا پیدا میکنه که شما عمل کنید و منتظر عکس العمل باشید.
راستش خودم یه حرکتی کردم و منتظر یه تماس تلفنی هستم.تماسی که شاید ۳ درصد احتمال وقوعش هست اما منتظرم.
باید سعی کنم این انتظار باعث س من نشه.
#منتظر نباشیم.

من از اونام که خیلی زیاد شوخی میکنن.نه شوخی خیلی بد ولی خوب زیاد شوخی میکنم.همه مثل هم نیستن بعضی ها شوخی پذیر نیستن.بعضی وقتا باید قبول کنم مقصر خودم هستم.

در کل باید از شیطونی هام کم کنم و سعی کنم سایلنت باشم.

. سعی که نه ، حتما باید این کار رو بکنم.

هی روزگار.نیاز به تغییر چند پله ای دارم.

هنوز منتظر اون خبر خوب هستم که ظاهرا قرار نیست اتفاق بیفته.شش ماه گذشته !!!

بی خیال بشم یعنی؟


چهار پنج روز دیگه میرم مرخصی.

نقشه های بزرگی دارم که باید روشون کار کنم.

این روزها همش به خودم میگم ۲۷ سال از روز تولدم میگذره و شاید نیاز به تولد دوباره دارم(دقیقا ۱۴ آبان ۲۶ سالگیم تموم میشه)

قبول دارم فصل بعضی کارها که گذشت ، سختی های انجام اون کار ۱۰۰ برابر سخت تر میشه.اما من مررررد روزهای سخت هستم :)

نمیدونم چرا ، ولی امروز حس خیلی خوبی دارم.فقط از روزی ۱۳ ساعت کار کردن توی گرمای عسلویه خسته شدم.

خسته.

اما.

پیش به سوی آسمان.

پیوسته.


وقتی بیکاری قدر فرصتی که داری رو نمیدونی و وقتی میری سر کار حسرت یک ساعت بیکاری رو میخوری.

الان به خودم میگم که اگه وقت داشتم واقعا می‌تونستم بخونم و یه آزمون رو قبول بشم.ایشالله یکی دو سال دیگه که این پروژه که تموم شد و پتروشیمی ساخته شد ، میرم سفت میچسبم هم ارشدمو میگیرم و هم به صورت بسیار جدی واسه آزمون های استخدامی میخونم.

آزمون های استخدامی زیادی شرکت کردم ولی خوب جز یه مورد ، هیچ کدوم به مصاحبه دعوت نشدم.آخرین آزمونی که شرکت کردم نیروگاه اتمی بوشهر بود که البته آزمون جالبی نبود و هنوز نتیجش نیومده(خودم مطمئنم قبول نشدم:::)

چند روز دیگه یه آزمون استخدامی دیگه برگزار میشه که البته به اون هم امیدی نیست ولی من باید شرکت کنم.خدا بزرگه ، یهو دیدی شانسمون گرفت :)

می‌خوام یه مطالعه اندکی داشته باشم و یه برنامه ریزی ۲۲ روزه واسه خودم ترتیب بدم.البته هر روز که تا شب سر کارم و کار خاصی هم نمیتونم بکنم ولی خوب اشکال نداره.ببینیم چی پیش میاد.


چهار پنج روز دیگه میرم مرخصی.

نقشه های بزرگی دارم که باید روشون کار کنم.

این روزها همش به خودم میگم ۲۷ سال از روز تولدم میگذره و شاید نیاز به تولد دوباره دارم(دقیقا ۱۴ آبان ۲۶ سالگیم تموم میشه)

قبول دارم فصل بعضی کارها که گذشت ، سختی های انجام اون کار ۱۰۰ برابر میشه.اما من مررررد روزهای سخت هستم :)

نمیدونم چرا ، ولی امروز حس خیلی خوبی دارم.فقط از روزی ۱۳ ساعت کار کردن توی گرمای عسلویه خسته شدم.

خسته.

اما.

پیش به سوی آسمان.

پیوسته.


باورم نمیشه.امروز جواب آزمون نیروگاه اتمی بوشهر اومد و من ناباورانه در حالی که اصلا در شرایط جسمی و روحی خوبی آزمون نداده بودم ، دعوت به مصاحبه شدم.دعوت به مصاحبه به صورت سه برابر ظرفیت هست ، این یعنی از هر سه نفر یک نفر مشغول به کار خواهد شد ، امیدوارم معجزه بشه و این دفعه مصاحبم رو به خوبی انجام بدم.

خیلی خوشحالم.خییییلی.


سال ۹۸ برای من فجیع تموم شد.قبول نشدم تو امتحان های مختلف ، و هر کدوم هم کتبیش رو قبول شدم مثل نیروگاه اتمی و نیروگاه قشم توی مصاحبش رد شدم  و این خیلی بهم آسیب زد.وضعیت کرونا هم که دیگه گفتن نداره.منم هی سرفه میکنم یه خورده هم سرما خوردم ولی ۲۰ روزه همینجوریه و مشکل خاصی ندارم به جز سرفه های خشکی که همیشه بعد از سرماخوردگی تا یکی دو ماه همراهم بوده.

دیشب اومدم شیراز در آغوش خونواده البته هنوز به صورت رسمی از کارم استعفا ندادم.ایشالله پروژه که بعد از عید شروع شد میرم طی سه چهار روز کارامو تحویل میدم و استعفا میدم و میرم که همه چیز رو از نو شروع کنم.دیگه واسه پیمانکار کار کردن تعطیل ، اینقدر میخونم که موفق بشم.حتی اگه دو سال مجبور شم بشینم و درس بخونم این کار رو خواهم کرد.

زندگی خیلی پیچ و خم داره ، نباید خیلی سخت بگیرم.


یکی دو ساعت دیگه حرکت میکنم به سمت بندر.با اتوبوس میرم مثل دفعه قبل.نمیدونم چرا هر وقت باید یه کار مهم انجام بدم سردرد میگیرم.یه حسی بین سردرد و دندون درد هست!!!

اگه خدا کمک کنه و بندر خوش بگذره خیلی ممنونش میشم.اگه هم معجزه کنه و امتحان رو قبول شم که دیگه حرفی برای گفتن نمیمونه(حس می کنم همین الان یه بیلاخ گنده به طرفم گرفته).البته از شوخی گذشته دمش گرم خیلی جاها کمکم کرده حالا یهو دیدی اینجا هم دستمون رو گرفت.


این چند مدت خیلی با خودم کلنجار رفتم که یه کار جدید رو شروع کنم و دیگه اینجا چیزی ننویسم ولی واقعا دلم تنگ شده بود و نتونستم دیگه دوری وبلاگم رو تحمل کنم.مصاحبه نیروگاه رو انجام دادم.بد نبود ولی خوب هم نبود.طبق چیزایی که روز مصاحبه اونجا دیدم نیروگاه خیلی جای خوبیه برای کار کردن.شاید حقوق نجومی و این چیزا نداشته باشه ولی واقعا آرزوی آدم هایی با تیپ شخصیتی من کار در همچین جایی هست.میگن نیروگاه نیروهاش رو خیلی با تاخیر میگیره.حتی ممکنه یک سال طول بکشه.ضمنا احتمال اینکه قبول نشده باشم هم خیلی بیشتر از اینه که قبول شده باشم.

جمعه میرم بندرعباس.یادمه پارسال که واسه مصاحبه اویکو رفته بودم بندر ، بهم خوش گذشت.گر چه بعدا سر بومی گزینی و این دست مسائل دعواشون شد و نیرویی جذب نشد ولی مسافرت خوبی بود.بعدش هم که رفتم تهران و اون اتفاقای بد (یدن تبلت و . توی اتوبوس) اتفاق افتاد.یک سال و دو ماه از اون قضایا میگذره و من چقدر با اون موقع فرق کردم.کللللی پایپینگ هم یاد گرفتم.کلللللی فکر و ایده اومده توی سرم که اجرای اون ها اول مستم پیدا کردن یه کار ثابت هست.

میخوام برم بندرعباس چون یه آزمون استخدامی برای نیروگاه تولید برق و آب قراره برگزار بشه.این هم یه آزمون دیگه اس که دارم با آمادگی کم میرم آزمون میدم ولی خوب قبلا سابقه داشته که بدون آمادگی دعوت به مصاحبه بشم.مگه شرکت تابان انرژی و یا همین نیروگاه اتمی که دعوت به مصاحبه شدم چقدر خونده بودم؟!!!.میرم و با چشم های بسته یک بار دیگه شلیک میکنم.به امید اینکه تیرم به هدف بخوره.

پارسال که مصاحبه تابان انرژی(ایستگاه گاز دیلم) رفتم تهران واقعا شرایط تجربیم فرق میکرد و هییییچ تجربه صنعتی نداشتم ولی این بار نزدیک به یک سال سابقه کار دارم و شرایطم فرق میکنه.اگه باز فرصتی گیرم بیاد و دعوت به مصاحبه بشم ، دیگه امکان نداره به این راحتی از دستش بدم.


خوب این روزها منتظر دو واقعه مهم هستم.یکی نیروگاه اتمی که باید طی یکی دو ماه آینده کسانی که در مرحله کتبی و مرحله روانشناسی قبول شدن رو برای مصاحبه عقیدتی دعوت کنه.من هم منتظر تماس و دعوتشون هستم .

نیروگاه سیکل ترکیبی قشم هم که دو سه روز پیش آزمون دادم و حدود ۱۲ روز دیگه نتیجه کتبیش میاد و نفرات برتر رو دعوت به مصاحبه می کنند که در مورد این قضیه هم خیلی بدبین نیستم و امکانش هست که جز نفرات قبول شده کتبی باشم.

اما یه نکته مهم.وقتی سر کار بودم آرزو داشتم که پروژه یه مدت بخوابه و هم استراحت کنم و هم کلللللی مطالعه و تحقیق کنم.این قدر کار دارم که نمیدونم از کجا شروع کنم.ممکنه پروژه تا یک ماه دیگه حتی ، شروع نشه ، پس باید با نهایت انرژی از این روزها استفاده کنم.


احساس خیلی خوبی به شهر بندرعباس دارم.یه خورده گدا زیاد داره ولی در کل محیطش رو دوست دارم.مردم خوبی هم داره و رفتارشون با مهاجرین بدک نیست.دریاش هم خیلی قشنگه.دانشگاه آزادش هم که امروز رفتیم آزمون استخدامی دادیم قشنگ بود و بافت جالب بندری داشت.یه جورایی شهر زنده و پویایی هست.بدترین جای دنیا هم به نظر من عسلویه هست.هوای کثیف ، محیط زیست نابود ، مردم نه چندان خوب ، امکانات صفر و .!

کاش میشد همین قشم برام اوکی میشد و یه خورده از این هیایو و همهمه افراد فاصله میگرفتم.خیییلی دوست دارم منطقه آزاد زندگی و کار کنم.اونم توی قشم ، بزرگترین جزیره ایران.البته تا حالا نرفتم قشم ولی با توجه به عکس هایی که دیدم باید جای قشنگی باشه.از همین الان تبریک به اون ۸ نفر مهندس مکانیکی که قبول میشن.با اینکه خیلی بعید میدونم ولی آیا ممکنه منم یکی از این ۸ نفر باشم؟!!!!

البته فکر میکنم سه برابر ظرفیت به مصاحبه دعوت میشن یعنی ۲۴ نفر.سابقه شرکت نشون میده نتایج رو زیر یک ماه میزنن.میسپارمش به خودش.

از ظهر بعد از امتحان تا الان توی ترمینال بندرم.کلی خوابیدم ، کلی فیلم دیدم و کلی با گوشیم ور رفتم که زود بگذره و خدا رو شکر بد هم نگذشت.یک ساعت دیگه حرکت به سمت شیراز با رویال سفر بندرعباس.

الان بابام زنگ زد.ظاهرا خانم همسایه ماشینش خورده به جایی و کردنش تو پاچه من!!!!برم فردا دهنشون رو صاف کنم.همش زیر سر اون آدم پررویی هست که میاد آپارتمانمون رو تمیز میکنه.مطمئنم کار خودشه.


خدا رو شکر نیروگاه قشم هم دعوت به مصاحبه شدم.حالا باید واسه مصاحبه نیروگاه تولید برق قشم و همچنین مصاحبه عقیدتی نیروگاه اتمی آماده بشم.خدا کنه یکیش اوکِی بشه و من هم زندگیم یه نظمی بگیره.خدایی خیلی تلاش کردم و خیلی از مشکلات رو تحمل کردم ، سربازی ، کارگری و . خودم که دلم با قشم هست ولی نیروگاه اتمی بوشهر هم خیلی جای خوبی بود.

البته جاهای زیادی هم توی زندگیم واقعا کم گذاشتم و پشیمونم.به هر حال پیش به سوی مصاحبه قشم.


خدا رو شکر نیروگاه قشم هم دعوت به مصاحبه شدم.حالا باید واسه مصاحبه نیروگاه تولید برق قشم و همچنین مصاحبه عقیدتی نیروگاه اتمی آماده بشم.خدا کنه یکیش اوکِی بشه و من هم زندگیم یه نظمی بگیره.خدایی خیلی تلاش کردم و خیلی از مشکلات رو تحمل کردم ، سربازی ، کارگری و .! خودم که دلم با قشم هست ولی نیروگاه اتمی بوشهر هم خیلی جای خوبی هست.

البته فرصت های زیادی هم توی زندگیم واقعا کم گذاشتم و پشیمونم.به هر حال ، پیش به سوی مصاحبه قشم.


یعنی میشه یه روز با خیال راحت بخوابم ، با خیال راحت برم سر کار و با خیال راحت زندگیمو بکنم؟

میشه با خیال راحت گیتار بزنم ، با خیال راحت مسافرت برم ، با خیال راحت به مامان و بابام بگم دوستت دارم ، با خیال راحت چاییم رو بخورم و با آرامش به پیشرفتم ادامه بدم؟!

یا تا آخرش باید همینجوری بدوم؟!!!!!

امروز یکی از دوستام زنگ زد و متوجه شدم چند تا از هم کلاسی های قدیمیم یه شرکت خیلی خیلی خوب توی عسلویه مشغول به کار شدن و تونستن توی آزمون های استخدامی سربلند بیرون بیان.واقعا خوشحال شدم و واقعا حقشون هم بود ، بنده خداها خیلی خیلی زحمت کشیدن ولی راستش دلم به حال خودم سوخت که یکی دو سال هست که از اونا زودتر اومدم عسلویه ولی الان تقریبا هیچ آینده شغلی ندارم.گر چه من همیشه آرزوم این بوده که مجبور نباشم عسلویه کار کنم ولی خوب واقعا در حال حاضر داشتن یه کار رسمی معتبر حتی توی همین خراب شده نهایت آرزوی قلبیم هست.

یعنی واسه منم یه روز خوب میرسه؟!

نیروگاه اتمی بوشهر ، منتظر نتایج مصاحبه هستم.داری چی کار میکنی؟دق مرگمون کردی!!!

نیروگاه قشم ، برنامت واسه مصاحبه و بقیه مراحل چیه؟چرا همه رو توی کف گذاشتی؟یعنی میشه مصاحبه قشم رو عالی بگذرونم و دیگه خیالم راحت بشه؟

خدایا یکی از همین دو تا رو برام ردیف کن.واقعا خسته ام ، واقعا


بالاخره از نیروگاه قشم زنگ زدن و با گفتن تاریخ و زمان مصاحبه ، دعوت به مصاحبه شدم.تعداد نفرات دعوت شده به مصاحبه ۲۴ نفر هست که در نهایت ۸ نفر قبول میشن.من در حال حاضر مرخصی گرفتم و شیراز هستم و قرار هست چند روز هم از کارم غیبت کنم که بتونم تا حد قابل قبولی خودم رو برای مصاحبه آماده کنم.

یه چیزهایی هست که منو خوشبین میکنه و همچنین مسائلی هم هست که ناامیدم میکنه.

زمان مصاحبه من صبح هست و اینکه جز نفراتی هستم که زودتر باهاشون مصاحبه میشه و احتمال داره ترتیب دعوت شدن به مصاحبه ارتباط مستقیمی با رتبه آزمون کتبی داشته باشه و این نشون میده که نمره آزمون کتبی من پایین نیست.

من یک سال پایپینگ کار کردم و مستقیما توی صنعت بودم که  این میتونه خیلی بهم کمک کنه و امتیاز مثبت خوبی باشه.

اینکه بومی قشم و هرمزگان نیستم کمی ناامیدم میکنه و امیدوارم رقیب هام هم بومی نباشن.

متأسفانه از لحاظ آکادمیک هم سطح علمی من وضعیت جالبی نداره و بیشتر امیدوارم سوالای کاربردی و اجرایی در حوزه تخصصی خودم ازم بپرسند.

باید فردا بلیط هواپیما بگیرم ، برای اقامت هم بعدا به فکری میکنم.اولین بار هس میخوام سوار هواپیما بشم.امیدوارم آخرین بار نباشه.

با اینکه تا حالا قشم نرفتم ولی مطمئنم عاشقش میشم.حس میکنم قشم همون جاییه که میتونه منو به سمت موفقیت های زیادی پرتاب کنه.

 


روزهای پروژه به سرعت سپری میشن.نیروگاه قشم هم مصاحبش متوسط بود.نه خوب بود نه بد .حس میکنم آخرین فرصتم بود و اگه قبول نشم بعدش باید تصمیم بزرگی توی زندگیم بگیرم و برای پیمودن مسیر تصمیم جدی تری بگیرم. ، اما من منتظر معجزه میمونم.


بدترین روزهای کاریم و بدترین روزهای زندگیم رو دارم تجربه می کنم.فشار کاری و مسئولیت هام خیلی زیاد شده و حقیقتا از عهده من خارج هست.با اینکه هر شب تا ۸ اضافه کار میمونم ولی نصف کارهام میمونه برای روز بعد و بعدتر و بعدتر و همینجور هر روز عقب میفتم.

با خودم عهد میبندم دیگه برای همچین کارای پرمسئولیتی که درآمدش هم اینقدر پاییه پام رو هم عسلویه نذارم.یک ماه دیگه استعفا میدم و میرم شیراز ادامه تحصیل میدم.البته هنوز کورسوی امیدی به نیروگاه قشم و نیروگاه اتمی بوشهر هست ولی به هر حال خداحافظ عسلویه


بله.من زمین خوردم.من شکست خوردم.پیرتر شدم ولی این پایان تلخ بهم فهموند که من اگه واقعا تلاش کنم می تونم موفق بشم.

دیشب خیلی مریض بودم.تب و لرز و نفس تنگی شدید داشتم.راستشو بخواید فکر میکردم کرونا گرفتم و سر کار نرفتم و خوابگاه موندم . امشب خیلی بهترم.از دیشب تا الان با اون حال بدم و در حالی که چندین قرص و داروی خواب آور مصرف کرده بودم خیلی به زندگیم و آیندم فکر کردم.من به زودی از پروژه میرم چون نمی تونم چنین زندگی ای رو برای خودم متصور بشم.از صبح زود تا شب سر کار بودن با این حجم کار طاقت فرسا از عهده من بر نمیاد.چیزی که بیشتر از همه چیز اذیتم میکنه اینه که هیچ زمان مطالعه ای در طول روز ندارم.عوامل دیگه ای هم توی پروژه هست که غیر قابل باور هست:

آخرین حقوقی که من گرفتم مربوط به مهرماه بوده.

برج ۹ به صورت ناگهانی تعطیل شدیم و این یعنی اینکه هیچ برنامه ای نمی تونی داشته باشی.

عیدی در کار نیست.

خوابگاه و غدای بد.

حقوق پابین.

کار زیاد.

سطح شغلی پایین.

امکان پیشرفت کم.

و .

شاید کار الانم آرزوی خیلی ها باشه ولی آرزوی من نیست.

من تا اواخر اسفند ماه سر کار میمونم و بعدش میرم که همه چیز رو از نو شروع کنم.

آزمون های استخدامی سال جدید برگزار خواهد شد که نباید به راحتی از دستشون بدم.

برنامه درسی و صنعتی من به این شیوه پیش خواهد رفت :

تئوری: استاتیک(کتاب پوران) - ترمودینامیک(کتاب امید بابایی) - دینامیک(فرادرس)

صنعتی : پمپ های سانتریفوژ

 

بعد از اتمام استاتیک : مقاومت مصالح

بعد از اتمام ترمودینامیک : مکانیک سیالات - انتقال حرارت

بعد از اتمام دینامیک : ارتعاشات

بعد از اتمام پمپ های سانتریفوژ : ابزار دقیق - هوای فشرده - NDT - طراحی فرآیند و .

 

باید شجاع باشم و به آینده فکر کنم.خدا رو چه دیدی شاید کلا تصمیم به مهاجرت گرفتم و از ایران رفتم.


بله.من زمین خوردم.من شکست خوردم.پیرتر شدم ولی این پایان تلخ بهم فهموند که من اگه واقعا تلاش کنم می تونم موفق بشم.چند بار تا یک قدمی خوشبختی رفتم ، ولی نشد!

دیشب خیلی مریض بودم.تب و لرز و نفس تنگی شدید داشتم.راستشو بخواید فکر میکردم کرونا گرفتم و سر کار نرفتم و خوابگاه موندم . امشب خیلی بهترم.از دیشب تا الان با اون حال بدم و در حالی که چندین قرص و داروی خواب آور مصرف کرده بودم خیلی به زندگیم و آیندم فکر کردم.من به زودی از پروژه میرم چون نمی تونم چنین زندگی ای رو برای خودم متصور بشم.از صبح زود تا شب سر کار بودن با این حجم کار طاقت فرسا از عهده من بر نمیاد.چیزی که بیشتر از همه چیز اذیتم میکنه اینه که هیچ زمان مطالعه ای در طول روز ندارم.عوامل دیگه ای هم توی پروژه هست که غیر قابل باور هست:

آخرین حقوقی که من گرفتم مربوط به مهرماه بوده.

برج ۹ به صورت ناگهانی تعطیل شدیم و این یعنی اینکه هیچ برنامه ای نمی تونی داشته باشی.

عیدی در کار نیست.

خوابگاه و غدای بد.

حقوق پابین.

کار زیاد.

سطح شغلی پایین.

امکان پیشرفت کم.

و .

شاید کار الانم آرزوی خیلی ها باشه ولی آرزوی من نیست.

من تا اواخر اسفند ماه سر کار میمونم و بعدش میرم که همه چیز رو از نو شروع کنم.

آزمون های استخدامی سال جدید برگزار خواهد شد که نباید به راحتی از دستشون بدم.

باید شجاع باشم و به آینده فکر کنم.خدا رو چه دیدی شاید کلا تصمیم به مهاجرت گرفتم و از ایران رفتم.


بدترین روزهای کاریم و بدترین روزهای زندگیم رو دارم تجربه می کنم.فشار کاری و مسئولیت هام خیلی زیاد شده و حقیقتا از عهده من خارج هست.با اینکه هر شب تا ۸ اضافه کار میمونم ولی نصف کارهام میمونه برای روز بعد و بعدتر و بعدتر و همینجور هر روز عقب میفتم.

با خودم عهد میبندم دیگه برای همچین کارای پرمسئولیتی که درآمدش هم اینقدر پایینه ، پاهام رو هم عسلویه نذارم.یک ماه دیگه استعفا میدم و میرم شیراز ادامه تحصیل میدم.البته هنوز کورسوی امیدی به نیروگاه قشم و نیروگاه اتمی بوشهر هست ولی به هر حال خداحافظ عسلویه


سال ۹۸ برای من فجیع تموم شد.فبول نشدم تو امتحان های مختلف مخصوصا نیروگاه اتمی و نیروگاه قشم خیلی بهم آسیب زد.کرونا هم که دیگه گفتن نداره.منم هی سرفه میکنم یه خورده هم سرما خوردم ولی ۲۰ روزه همینجوریه و مشکل خاصی ندارم به جز سرفه های خشکی که همیشه بعد از سرماخوردگی تا یکی دو ماه همراهم بوده.

دیشب اومدم شیراز در آغوش خونواده و اینکه هنوز استعفا ندادم.ایشالله پروژه که بعد از عید شروع شد میرم کارامو تحویل میدم و استفا میدم و میرم که همه چیز رو درست کنم.دیگه واسه پیمانکار کار کردن تعطیل ، اینقدر میخونم که موفق بشم.حتی اگه دو سال مجبور شم بشینم و درس بخونم این کار رو خواهم کرد.


میدونی فرق الان من با چند سال پیشم چیه؟من حالا بیش از یک سال توی صنعت کار کردم.وقتی درس میخونم کاملا کاربردی بودن یا نبودنش و اهمیتش رو درک میکنم.مطالعه میکنم که بفهمم در صنعت چطور خواهد شد ، نه اینکه صرفا بعدش بتونم یه سوال رو حل کنم.کاش همه ما مهندس ها رو قبل از تحصیل یا اواسط تحصیل مجبور میکردن یک سال توی صنعت کار کنیم و بعد دوباره مباحث آکادمیک رو دنبال کنیم.

البته این تفکر اشتباهه که فکر کنید تمام مسائل آکادمیک باید Practical باشند.قطعا مبنا و خواستگاه بسیاری از این مباحث صنعتی نیست.

بهترین مسیر برای من مطالعه دروس دانشگاهی در درجه اول و ادامه تحصیلاتم در یک دانشگاه خوب و در درجه دوم مطالعه در زمینه های مختلف صنعتی به خصوص تجهیزات روتاری هست.

اگر توی این مدت یه آزمون استخدامی قبول شدم و شرکتی بود که ارزش کار کردن داشت ، وارد صنعت میشم و در عین حال که مدرک های تحصیلی بالاتر میگیرم در زمینه صنعت بسیار مطالعه و پیشرفت میکنم.

و اگر جایی مشغول نشدم ، با خیال راحت و آسوده ارشدم رو میگیرم و بعدش تصمیم میگیرم برای دکتری چی کار کنم.ای کاش میشد هم زمان با تحصیلاتم ، توی یه دفتر طراحی مهندسی ، قسمت ماشینری به عنوان کارآموز کار میکردم.

به هر حال بهترین کاری که الان میتونم بکنم مطالعه هست و آماده شدن برای اخذ مدارک عالیه.

سه روز برنامه ام رو امتحان میکنم و اشکالاتش رو برطرف میکنم ، سال جدید رو متفاوت شروع میکنم و این بزرگ ترین نقطه عطف زندگی من خواهد بود.

میدونم خیلی دیره واسه رسیدن به آرزوهام و یه جوون ۲۸ ساله موفق باید خیلی جلوتر از این ها باشه ولی این مسئله نباید مانع رسیدن به آینده ای که قصد دارم برای خودم رقم بزنم بشه.

با تمام وجودم تلاش خواهم کرد.اینکه شکست بخورم اشکالی نداره ، ولی باید دقت کنم که اشتباهم رو تکرار نکنم.

روزهای بهتر خواهند آمد.

 

 


امروز به عنوان روز اول خوب بودم.

هم زبان کار کردم.

هم استاتیک و هم ترمودینامیک خوندم.

هم مبدل های های حرارتی رو پیش بردم.

هم دوره پمپ سانتریفوژ رو مطالعه کردم.

پس آفرین به خودم.

اما به یه چیزهایی باید بیشتر توجه کنم.

در حال حاضر مباحث آزمون استخدامی و ارشد توی اولویت هستن.باکس جامدات و سیالات رو باید با جدیت ، دقت و سرعت بیشتری پیش ببرم.چیزی تا آزمون ارشد نمونده.ضمن اینکه دو جا برای آزمون استخدامی در حال ثبت نام هستن و فرصت های بدی نیستن.شغل که داشته باشی بهتر میتونی آیندت تصمیم بگیری.


از پیدا کردن کار و شغل که بگذریم میرسیم به ادامه تحصیل!من در حقیقت سه گزینه برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد دارم که امسال بعید میدونم بتونم کاری از پیش ببرم مگر اینکه به خاطر کرونا آزمون بیفته برای تیرماه که البته بعید میدونم همچین اتفاقی بیفته.

رتبه زیر ۸۰۰ برای دانشگاه شیراز

رتبه زیر ۱۲۰۰ برای دانشگاه صنعتی شیراز

رتبه زیر ۲۰۰۰ برای دانشگاه خلیج فارس بوشهر

البته که با قدرت شروع میکنم و ادامه میدم ولی برنامه اصلیم برای سال دیگه اس ، اگر هم معجزه ای بشه و همین امسال از شر کنکور ارشد راحت بشم که چه بهتر ، چرا که نه؟!


امروزم یه خورده شُل گرفتم و نتونستم کارامو تموم کنم و تقریبا بیشترش نصفه و نیمه عملی شد.امروز هم زبان کم کاری کردم.صبح خیلی میخوابم و باید یه جوری از این قضیه دست بکشم.با این وجود از خودم خیلی ناراضی نیستم.

فردا از ترمودینامیک شروع می کنم و به صورت پیوسته درس هامو درو میکنم.

یه صدای بارون خیلی قشنگی میاد و یه جوریه که آدم دلش نمیخواد تنها بخوابه.

اینجا بوشهر - ساعت ۲ نیمه شب - هوای بارونی - خواهش میکنم در این ایام به بوشهر سفر نکنید.هوا همش بارانی هست و به خاطر کرونا تمام جاده ها رو بستن.متشکرم.

باور کنید خودم از وقتی از عسلویه اومدم جز برای یکی دو تا خرید اجباری در حد ۱۰ دقیقه بیشتر از خونه بیرون نرفتم.حتی وقتی شیراز بودم همش خونه بودم.هنوز سرفه میکنم و به خودم مشکوکم.راستش قرنطینه رو دوست دارم.دنیای رویایی من اینه که ۷۰ درصد تایم بیداریم رو کنار لپ تاپم باشم.


امروز هم همش درگیر درس هام بودم.حیف شد که تنبلی کردم و زبان نخوندم.مکانیک جامدات هم رو هم یه خورده کم خوندم ولی دوره پمپها ، کمپرسور و درس انتقال حرارت رو خوب پیش بردم.

در کل ساعات مطالعه بالایی که دارم رو مدیون کرونا هستم.

فردا مکانیک سیالات و استاتیک رو باید خیلی خوب پیش ببرم.تنظیمات خوابم متاسفانه خیلی به هم ریخته و باید یه خورده بهتر شه.الان ساعت ۲:۳۰ شب هست و من اصلا خوابم نمیاد.بذار همین الان یه حساب سر انگشتی بکنم.

خواب شب : ۱:۴۵ ، بیداری صبح :  ۷:۱۵ / خواب ظهر : از ساعت ۱۵ الی ۱۶:۳۰ / یعنی ۸ ساعت خواب در شبانه روز(به نظرم برنامه خوبی میتونه باشه)

همین الان کلش رویال و اینستا رو هم حذف می کنم بره پی کارش.هم اینترنت و باتری زیادی مصرف می کنه و هم آن چنان فایده ای نداره و وقتمو کم میکنه.


امروز به عنوان روز اول خوب بودم.

هم زبان کار کردم.

هم استاتیک و هم ترمودینامیک خوندم.

هم مبدل های های حرارتی رو پیش بردم.

هم دوره پمپ سانتریفوژ رو مطالعه کردم.

پس آفرین به خودم.

اما به یه چیزهایی باید بیشتر توجه کنم.

در حال حاضر مباحث آزمون استخدامی و ارشد توی اولویت هستن.باکس جامدات و سیالات رو باید با جدیت ، دقت و سرعت بیشتری پیش ببرم.چیزی تا آزمون ارشد نمونده.ضمن اینکه دو جا برای آزمون استخدامی در حال ثبت نام هستن و فرصت های بدی نیستن.شغل که داشته باشی بهتر میتونی برای آیندت تصمیم بگیری.


قرارم این بود که از هشتم فروردین رسماً مثل یک جنگجو با مشکلات و محدودیت های بدنی و ذهنی مبارزه کنم.نتیجه این جنگ باید اونی باشه که می خوام.

میدونم ممکنه این حمله های عصبی تا آخر عمر هیچ وقت منو رها نکنند ولی می تونم باهاشون زندگی کنم.هر کی هر چی میخواد بگه.به نظر من شجاعت میخواد اینکه دنبال چیزی بری که بقیه به خاطر دست نیافتنی بودن بهش می خندن!!!.و من میخوام از امروز شجاع باشم.

شب بخیر.


باز همه حس های لعنتی دنیا دورم حلقه زدند.باز حس افسردگی ، سیاهی ، بی خوابی ، کهیر و خارش مزمن پوستی ، سردرد ، چشم درد ، دندون درد ، احساس حقارت ، احساس پوچی و . رو با تک تک سلولهام حس میکنم.حس میکنم یه بیمار روانی افسرده ام.واقعا کسی هست توی دنیا که دلش نخواد ازدواج کنه؟دلش نخواد بچه دار بشه؟دلش نخواد کسی رو ببینه؟دلش نخواد زندگی کنه؟.کسی هست که همش به خودش بگه ۳۰ سال با هر بدبختی گذشته و ۳۰ سال دیگه با هر بدبختی ای که باشه میگذره و بعدش خلاص؟از صمیم قلبم امیدوارم بعد از مرگ دنیایی نباشه و همه چیز سیاه باشه چون حتی اگه بهترین زندگی رو هم بعد از مرگ برام تدارک ببینن اصلا حوصلش رو ندارم،همش برای خودتون.


از پیدا کردن کار و شغل که بگذریم میرسیم به ادامه تحصیل!من در حقیقت سه گزینه برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد دارم که امسال بعید میدونم بتونم کاری از پیش ببرم مگر اینکه به خاطر کرونا آزمون بیفته برای تیرماه که البته بعید میدونم همچین اتفاقی بیفته که اگر هم بیفته و من بتونم از این مدت استفاده کنم نهایتنش گزینه سوم اتفاق خواهد افتاد.به هر حال :

رتبه زیر ۸۰۰ برای دانشگاه شیراز

رتبه زیر ۱۲۰۰ برای دانشگاه صنعتی شیراز

رتبه زیر ۲۰۰۰ برای دانشگاه خلیج فارس بوشهر

البته که با قدرت شروع میکنم و ادامه میدم ولی برنامه اصلیم برای سال دیگه اس ، اگر هم معجزه ای بشه و همین امسال از شر کنکور ارشد راحت بشم که چه بهتر ، چرا که نه؟!


وقت کوچ کردنه!.دلم میخواد یه جای جدید بنویسم.یه جایی که این رنگی و این شکلی نباشه.

به نظر من تعطیلی های نوروز بهترین زمان برای دور انداختن گذشته و فکر کردن به آینده هست.از اول تعطیلی ها شروع میکنی به دید و بازدید و خوب دور و ورت و دنیا رو میبینی یا حتی میتونی مسافرت بری و سیزدهم هم که میری تو دل طبیعت.چهاردهم برای سال جدید برنامه ریزی میکنی و پونزدهم همه چیز رو شروع میکنی!

امسال که کرونا همه چیز رو به هم زد ولی به نظر من فرصت خیلی خوبی برای همه ما بود که خوب فکر کنیم.

پونزدهم نزدیکه.


بالاخره سرنوشت من این بود که بعد از کارهای مختلف مهندسی طراحی و اجرایی در صنعت نفت و گاز به شغل مقدس معلمی و جامعه فرهنگی کشور بپیوندم . البته هنوز هم پاره وقت یه کارهایی با شرکت های مهندسی انجام میدم ولی به صورت خیلی محدود.

راضی هستم ، آرامش دارم ، احساس خوبی دارم اما هنوز خیلی کار دارم که باید انجام بدم ، هنوز ازدواج نکردم و 30 سالم شده و سی سالگی به نظرم سن مهمیه ، خیلی از کارها هست که دلم میخواد شروع کنم و هنوز استارت نزدم و با توجه به اینکه تایم کاری متعادلی دارم می تونم به خیلی از خواسته هام برسم.

آرزوی من برای خودم و تک تک شما فقط یک جمله است ، امکان پیشرفت در کمال آرامش.

امیدوارم تجربیات وبلاگ اولم که در مورد سربازی هست و وبلاگ دومم که در مورد کاریابی هست بتونه تا حدی بهتون کمک کنه

خداحافظتون.

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها